گارم زنگی

ادبیات داستانی

گارم زنگی

ادبیات داستانی

دوستی ادعای "نراد" بودن داشت. من هم تو این یه قلم کار ختم روزگارم از خوش اقبالی . بینوا هی باخت . عرق ریخت و حرص خورد و زیر لب فحش داد . بعد از چند دست اقا به نتیجه ای رسید که مدتهاست می دانمش .

 " تو فقط شانس میاری " .

خطاب به دوست گرامی عرض کنم , یادم رفته چه کسی ولی چه اهمیتی دارد , شخصی چنین گفته :

 اسمان تخته و انجم بودش مهره نرد

  ماه من تاس وی و دست قضا نراد است

با چنین بازی و این مهره و این کهنه حریف

 میل داری ببری کار تو بی بنیاد است

  شرط پیشامد کارست نه دانستن ان

 تاس اگر نیک نشیند همه کس نراد است .....